محل تبلیغات شما
یادمه دبیرستانی  که بودم تو باغ پدرم یه درخت گوجه سبز داشتم که سندش به نام من خورده بود و به هیچ کس اجازه نمیدادم از اون گوجه سبز بچینه

اون بهترین درخت گوجه سبزمون بود و هر وقت بچه های فامیل گوجه میخواستن میگفتم برید از  یه درخت دیگه بکنید

اون موقع ها یه کیف سربازی داشتم و رفته بودم بالای درخت و کیفم رو داشتم پر میکردم از گوجه

و بچه ها که التماس میکردن یکم از گوجه هات رو بریز پایین و من میخندیدم و میگفتم عمرا

که پام لیز خورد و از یه کنده بزرگ بردیده از پشت کیفم که رو دوشم بود  آویزون شدم پایین و همه گوجه ها ریخت پایین

بچه ها هم که  از دستم شاکی بودن با خنده شروع کردن جمع کردن گوجه ها و بی معرفت ها هیچ کدوم به روشون نیاوردن که کمکم کنن من بیام پایین

فقط یادمه انقدر اون بالا جیغ  زدم بابا کمک بابا کمک که گلوم گرفته بود

فکر کنم یه ۱۰ دقیقه ای در اون حالت آویزون بودم که اگه میافتدام پایین حتما دست و پام میشکست 

بماند که وقتی بابام اومد و آوردم پایین کتف هام بر اثر فشار زیاد بند کیف چند هفته ای کبود بود

این خاطره رو نوشتم برای پسر خاله خوبم که اگه یادش بیاد کلی بخنده و بهش بگم پسر خاله بی خیال دنیا

گور بابای هر چی مشکله مگه نه ؟ یاد اون روزها که با همون گوجه ها تو قندون فی رو آتیش لواشک درست میکردیم و به لواشک که نمیرسد همش رو همونجا دوتایی میخوردیم

و همه آرزومون داشتن خونه ای کوچولو بود

 صبح تا عصر تو اون باغ با آجر و گل خونه ای درست میکردیم که فقط قد نشستن یکیمون بود با سقفی از کاه گل و

و هفته بعدش که باد زده بود و خونم رو ویرون کرده بود

 

 

 

 

 

داماد شدن چه حالی داره

دوچرخه قرمز خوجملم

خانه کاه گلی و باغ

گوجه ,اون ,رو ,ها ,یه ,  ,    ,گوجه ها ,بود و ,درست میکردیم ,بابا کمک

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمایندگی کولر گازی تراست در رشت